در شبکه چهار صورت گرفت:
گونههای غربشناسی از زبان حجتالاسلام دکتر حبیبالله بابایی
برنامه تلویزیونی «درسگفتار» شبکه چهار در هفته جاری به بررسی گونههای غربشناسی با حضور حجتالاسلام دکتر حبیبالله بابایی عضو هیئتعلمی و مدیر گروه مطالعات تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی پرداخت. از آثار ایشان میتوان به دو کتاب «کاوشهای نظری در الهیات و تمدن» و «تمدن و تجدد در اندیشه معاصر غرب»، اشاره کرد. همچنین از ایشان مقالات متعددی به چاپ رسیده است که در این میان میتوان از دو مقاله عیار و اساس در اسلامی بودن تمدن، و تمدن در طبقهبندی علوم اسلامی نام برد.
ایشان در این «درسگفتار»، طی پنج جلسه به موضوع گونههای غربشناسی می پردازد. در اولین جلسه مقدمات بحث غربشناسی،. در جلسه دوم مروری بر غربشناسی تاریخی ، در جلسه سوم به غربشناسی موضوعی، چهارمین جلسه به غربشناسی انتقادی و جلسه پایانی به غربشناسی تطبیقی اختصاص خواهد یافت. در گزارش پیشرو خلاصهای از دو جلسه اول این «درسگفتار» ارائه میشود.
ضرورت غربشناسی
قبل از ورود به موضوع اصلی این بحث، یعنی گونههای غربشناسی ابتدا باید به این سؤال پاسخ داد که چرا غرب برای ما مسئله است؟ ضرورت پرداختن انسان مسلمان ایرانی به موضوع غربشناسی چیست؟ در پاسخ به این سؤال چندین دلیل را میتوان ذکر کرد:
1. حضور تمدن و فرهنگ غرب در زندگی امروز انسان ایرانی، حقیقتی انکارناپذیر است. ازاینرو تعیین نسبت ما و غرب در عرصه فرهنگ و تمدن ضروری مینماید که این امر مستلزم شناخت غرب است.
2. امروزه طیف وسیعی از تئوریهای عقبماندگی مسلمانان وجود دارد که در بیشتر آنها غرب بهعنوان یک معیار و شاخص برای سنجش عقبماندگی و یا پیشرفت تمدنها پذیرفته شده است. این کار تا چه اندازه مجاز است؟ پاسخ به این سؤال نیز مستلزم شناخت غرب و تمدن آن است.
3. هویت امروز ما از سه وجه متفاوت شکل گرفته است. هویت ایرانی، هویت اسلامی و هویت مدرن. بدیهی است که اگر بخواهیم هویت خودمان را بهدرستی تعریف کرده و دچار التقاط در هویت و تذبذب شخصیتی و فرهنگی نشویم، ناگزیریم که هر سه وجه سازنده هویت خود را بهدرستی بشناسیم.
4. خلافگوییها، نگاه خام سادهانگارانه و سادهسازیهایی که از غرب در جامعه ما صورت پذیرفته نتیجهای جز توصیفهای سطحی و نقدهای بیپایه از غرب نداشته است. و این خود عاملی است که ما را یک گام به سمت غربزدگی سوق میدهد.
5. شناخت ما از غرب تنها از دریچه نگاه اندیشمندان غربی حاصل شده است. این شناخت بهتمامی از طریق نوشتهها و تحقیقاتی که در موطن غرب صورت گرفته صورت گرفته است و این ما را کفایت نمیکند. ما ناگزیریم که در بستر بوم و فرهنگ خودمان غرب را شناخته، چالشهای آن را رصد کرده و نقدهای متفاوتی را ارائه کنیم.
مفهوم غربشناسی
غربشناسی، شناختی است از سوی یک مسلمان شرقی یا ایرانی که از هویت ارتباطی غرب که برآمده از افکار، سیاستها، ادیان، فرهنگها، جنگها و تحولات کلان موجود در غرب میباشد؛ ایجاد میشود. این هویت ارتباطی همواره در رفتوبرگشت بین نظر و عمل در غرب رخ داده است.
این شناخت باید همه ابعاد فلسفه، تاریخ، تحولات سیاسی، اقتصاد، هنر، فرهنگ عمومی و اخلاق غرب را شامل شود و درنهایت همه این موارد را در یک منظومه واحد مشاهده و تحلیل کند. در غیر این صورت نقد غرب، نقدی غیرواقعی خواهد بود.
غربشناسی تاریخی
هویت امروز غرب ریشه در گذشته تاریخی غرب دارد و کسی که از گذشته تاریخی غرب بیخبر باشد از غرب امروز شناخت صحیح و عمیقی به دست نخواهد آورد. غربشناسی تاریخی مروری است بر تاریخ تمدن غرب که از قرن 12 قبل از میلاد آغاز شده و تا دوران معاصر ادامه دارد.
بهطورکلی در بررسی سیر تحولات فکری غرب با ادوار تاریخی زیر مواجهیم:
دوران باستان: آنچه امروز در دنیای غرب مشاهده میشود ریشه در این دوران دارد. عصری که از سده هفتم و یا هشتم قبل از میلاد مسیح آغاز شده و دورههای شکوه امپراتوری روم، پیدایش مسیحیت و زوال امپراتوری روم را در بر میگیرد و با آغاز قرونوسطی پایان مییابد. یونان باستان، دیگر تمدن مهم در اروپای عصر باستان است. بسیاری، یونان را زادگاه فلسفه میدانند و بخش اعظمی از آثار ارزشمند فلسفی نیز حاصل تلاش فیلسوفان یونانی است. اما بااینهمه نکتهای که میبایست مورد توجه قرار گیرد این است که تحولات اجتماعی و فرهنگی یونان باستان، مبتنی بر فلسفه نبوده است. بلکه این تحولات مبتنی بر جریان سوفسطایی است. مسائلی همچون انسانگرایی، نسبیت، اصالت لذت، نژادپرستی و جنگ ازجمله مسائلی هستند که در این دوره نیز مورد توجه و اندیشهورزی هستند و لذا میتوان گفت که این مسائل هیچگاه از تاریخ اندیشه غرب جدا نبوده است.
قرونوسطی: ظهور اسلام در این دوره رخ میدهد. از اواخر قرن یازدهم میلادی جنگهای صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان درمیگیرد و تا اواخر قرن سیزدهم ادامه مییابد. شکلگیری این جنگها به دعوت پاپ صورت گرفت و زمینه رسیدن مسیحیت غربی به قدرت سیاسی را فراهم کرد. نقش مسیحیت در راهاندازی جنگهای صلیبی و شکلگیری تمدن امروز غرب انکارناپذیر است. لذا این انگاره که غرب با کنار نهادن مسیحیت، به پیشرفت دستیافت، گزاره چندان موجهی نیست. مسیحیت همواره برای غرب جدید ضروری بوده و هر جا که غرب جدید نیاز به حضور داشته، حضور مسیحیت نیز ضروری و لازم بوده است.
رنسانس: رنسانس یا دوره نوزایی را سرآغاز عصر مدرنیته میدانند. درواقع، رنسانس را میتوان دوران گذار بین قرون وسطی و دوران جدید دانست. در این دوره که از قرن ۱۴ تا قرن 16 میلادی را در بر میگیرد اروپا دستخوش تغییر و تحولات عظیمی در حوزههای علم، ادبیات و هنر میگردد. درنهایت این دگرگونیها زمینه اصلاحات مذهبی در اروپا را فراهم آورده و به عصر روشنگری در اروپا میانجامد.
دوره اصلاحات دینی: در این دوره کلیسا و آموزههای مسیحی دستخوش برخی اصلاحات میگردند. این اصلاحات نهتنها دینی که اقتصادی نیز هستند. این تحولات منحصر به کلیسا و عقاید مسیحی نیست، بلکه یک تحول و انقلاب اجتماعی عظیم است. پسازاین دوره سه انقلاب در غرب رخ میدهد:
انقلاب سیاسی: اولین انقلاب، انقلاب سیاسی است که ابتدا در آمریکا و در بین سالهای 1757 تا 1789 رخ میدهد. در طی این انقلاب 13 ایالت آمریکای شمالی از پادشاهی انگلستان جدا شده و عملاً آمریکا به استقلال میرسد. دومین انقلاب، انقلاب فرانسه است. این انقلاب در سال 1789 آغاز شده و به امپراتوری ناپلئون ختم میشود. این دو انقلاب بخشی از غرب جدید را پیریزی می کنند.
انقلاب فلسفی: انقلاب دوم انقلاب فلسفی است که در قرن هجدهم رخ داده و بنمایه عصر روشنگری محسوب میشود. در طی آن پایههای اندیشه سنتی شکسته شده و راه برای عبور از سد جزماندیشی هموار میگردد.
انقلاب صنعتی: انقلاب سوم انقلاب صنعتی است. این انقلاب در طی دو دوره، فرایند مدرن شدن را که توسط دو انقلاب دیگر پیریزی شده، تکمیل میکند. دوره اول از نیمه قرن هجدهم تا نیمه اول قرن نوزدهم را شامل میشود. در این دوره انگلیس آغازکننده و طلایهدار تحولات صنعتی شگرفی است که او را به اولین قدرت صنعتی جهان بدل میکند. پسازآن این انقلاب به اروپا و آمریکا رسیده و بدینسان انقلاب صنعتی دوم در طی سالهای 1880 تا 1910 میلادی، در آلمان و آمریکا رخ میدهد.
شناخت دنیای مدرن، بدون در نظر گرفتن این سه انقلاب ناممکن است؛ چراکه مجموعه این اصلاحات و انقلابها دنیای مدرن را خلق کردهاند. در اینجا منظور از دنیای مدرن و یا عصر مدرنیته دورانی است که از رنسانس آغاز شده و تا قرن بیستم میلادی ادامه دارد.
قرن بیستم تحولات بسیار فشرده و متراکمی دارد. تحولاتی که گویی بیش از ظرفیت یک قرن است! انقلاب روسیه، جنگهای جهانی و دنیای جدید پسازآن، مناقشات اعراب و اسرائیل، قدرت گیری آمریکا، جنگ سرد، جنگ ویتنام، انقلاب اسلامی، فروپاشی شوروی، و آغاز عصر نوین اطلاعات و ارتباطات تنها برخی از این تغییرات و تحولاتاند.
در این میان، وقوع جنگهای جهانی در قرن بیستم شوک بزرگی را برای عقلانیت مدرن به ارمغان آورد. چراکه به نظر میرسید عقل مدرن توانایی نظم بخشیدن به دنیای مدرن را ندارد. بدینگونه تلاش و کوششی که در طی 5 قرن، توسط نخبگان غربی و در راستای بنیان نهادن دنیایی بر اساس عقل به عمل آمده بود؛ ناکام مینمایاند.
حال و در آغاز قرن بیست و یکم مسائل و چالشها جدیدی فراروی دنیای مدرن قرار گرفته است: آلودگی محیطزیست، جهانیشدن، افزایش جمعیت، کاهش ذخایر انرژی، فقر و تروریسم، و درنهایت تقابل اسلام و غرب. اینها فقط بخشی از مشکلات و مسائلی است که پیشروی انسان مدرن قرار دارد و هر روز ابعاد جدیدتری پیدا کرده و رفتهرفته جدیتر میشود.
برنامه تلویزیونی «درس گفتار» به تهیه کنندگی سیدشهاب لاجوردی توسط مؤسسه آفاق حکمت اندیشه اسلامی تولید شده و از شنبه تا پنجشنبه ساعت ۱۶ از شبکه چهار سیما پخش و روز بعد ساعت 10 صبح، بازپخش میشود.
ارسال دیدگاه
ارسال
جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید
دیدگاه ها