کوزت در صومعه بزرگ میشود در حالیکه ژان والژان نیز در آنجا بعنوان باغبان کار میکند . کوزت از زندگی در آنجا راضی نیست و تمایل به دیدن دنیای بیرون و معاشرت با مردم عادی دارد . ژان در شهر خانه ای میگیرد و با کوزت به آن نقل مکان میکند اما با وجود این که کوزت را تحت تدابیر امنیتی شدید قرار میدهد کوزت با ماریوس آشنا میشود و به او علاقمند میشود . ژاور همچنان در تعقیب ژان والژان است و ملاقات با تناردیه که قصد کشتن ژان والژان رادارد این 3 را دوباره در یک مسیر قرار میدهد ... .
ژان که از نقشه تناردیه برای سرقت از منزلش آگاه میشود شبانه به خانه ای دیگر نقل مکان میکند . ماریوس که از یافتن کوزت نا امید میشود به شورشیان میپیوندد تا در راه انقلاب بمیرد . درگیری بین پلیس و مردم بالا گرفته و ژاور در جستجوی ژان به میان شورشیان رفته است . ژان برای صحبت با ماریوس به سمت مکان شورش میرود در حالیکه کوزت را در خانه حبس کرده است ...
ژان والژان برای پیدا کردن ماریوس به سنگر انقلابیون میرود و قبل از نجات دادن ماریوس زخمی بازرس ژاور را آزاد میکند . او ماریوس زخمی را به خانه پدربزرگش میرساند و زمانیکه نزد ژاور میرود متوجه میشود که ژاور او را آزاد کرده است . مراسم ازدواج کوزت و ماریوس انجام میشود و در نهایت نیز ژان والژان در حالیکه کوزت و همسرش مراقب اویند در بستر بیماری میمیرد ...
ژان والژان برای پیدا کردن ماریوس به سنگر انقلابیون میرود و قبل از نجات دادن ماریوس زخمی بازرس ژاور را آزاد میکند . او ماریوس زخمی را به خانه پدربزرگش میرساند و زمانیکه نزد ژاور میرود متوجه میشود که ژاور او را آزاد کرده است . مراسم ازدواج کوزت و ماریوس انجام میشود و در نهایت نیز ژان والژان در حالیکه کوزت و همسرش مراقب اویند در بستر بیماری میمیرد ...