مواجههی فلاسفه و اندیشمندان متاخر با مرگ چگونه است؟
با آرائی از علامه طباطبایی، شهید مرتضی مطهری، محمدتقی مصباح یزدی، آیتالله جوادی آملی، مصطفی ملکیان، عبدالکریم سروش، امام خمینی، احمد فردید، رضا داوری اردکانی و مرتضی آوینی
علامه طباطبایی برای توصیف مرگ، از تعابیر قرآنیای چون «یقین» وام گرفته است. در نگاه او مرگ به مثابهی آزمون حیات انسان و آمادگی او برای انتقال به جهان دیگر است.
جوادی آملی با ناموجه دانستن ترس از مرگ، تفسیری دیریاب از «ذائقه الموت» ارائه داده است. او معتقد است: «این انسان است که مرگ را میمیراند. ما هستیم ماییم که مرگ را میمیرانیم ما میشویم اصل، او میشود فرع.»
عبدالکریم سروش مرگ را ابزار پیامبران برای شکستن شاخ سرکشی انسان تعبیر میکند. به باور سروش مرگ، به مثابهی امکانی برای خودشناسی انسان است.
فردید احتمالا تحت تاثیر هایدگر، که معتقد است مرگاندیشی به زندگی دازاین جهت میدهد و همواره متذکر اوست که چگونه زندگی کند، رویارویی با مرگ و اندیشیدن به آن را زمینهی فنا از خود و انس به حق میداند.
ارسال دیدگاه
ارسال
جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید
دیدگاه ها