جیرجیرک های پاییزی
جین کو بخاطر عشقی که به برادرناتنی اش دارد به هنگ کنک آمده سرزده به خانه چونگ می رود و با هه اینگ روبرو می شود...
یه چونگ در کودکی از خانواده اش گرفته شده و به ژاپن منتقل می شود. خانواده ای که او را بزرگ می کند دختری به نام چین کو دارند..
در دانشگاه قرار است استاد یو برای دانشجویان سخنرانی کند و یه چونگ از هه اینگ میخواهد برای او نیز وقتی برای ملاقات با استاد بگیرد....
تردیدهای آقای چی درباره یه چونگ رو به افزایش است اما هنوزمجبور است جانب احتیاط را رعایت کند...
کیوزومی به همه می گوید یه چونگ را برای محاکمه به ژاپن فرستاده اما بلیت شانگهای به او می دهد تا خود را گم و گور کند...
استاد یو توسط میاماتو تحت شکنجه قراردارد و در شرف مرگ است، دکتر به او برای اینکه زنده بماند پیشنهادی می دهد..
میماتو از طریق جاسوسش می فهمد که چین فنگ برادرخانم چین مقدار زیادی فسفر خریده است و می داند که این فسفر با انفجار کشتی ژاپنی مرتبط است ..
هنگ کنک دستگیرمی شود و متوجه می شود که میاماتو همسر و فرزند او را در پایگاه نظامی نگه دارد به چونگ به عنوان بازجو نزدیک می شود ...
هه اینگ دخت جوانی را در خیابان می بیند که گدایی می کند و او را با خود به کارخانه می برد و به او کمک می کند تا معلم بچه ها در کارخانه شود بین آنها رابطه ای دوستانه شکل می گیرد اما...
یه چونگ می فهمد که مردی که دردانشگاه است استاد یو واقعی نیست و او را می کشد. او می خواهد برای نجات استاد یو واقعی راهی بیابد.