در قسمت اول کاتب اعظم به توهمات و شاید مکاشفه های مادری ام حسن که پسرش حسن را صدا می کند شروع می شود او اشباحی می بیند و سپس ورود حاتم (امین زندگانی) بی زره و کلاه خود به چادر حاضرین...
در قسمت دوم کاتب اعظم درباره حاتم شبانی است که به دنبال دریافت پول از فروش گوسفندانش آمده است و جاسوسی از جاسوسان امیر ابن سعد و ابن صبیغ که فردی ناشناخته است و مردی است آرام و معما برانگیز به دنبال صدای پای فرزند خویش است...
در قسمت سوم ابونعمان و حاتم یا شبان هر دو به خطبه های امام حسین علیه السلام گوش فرا می دهند و تحت تأثیر کلام امام قرار می گیرند و در لبه پرتگاهی که حق و باطل را جدا می کند قرار می گیرند...
در قسمت ششم حاتم فرزند بزرگ کاتب بزرگ است که کشته شده است او تردید دارد و اکنون ابونعمان جانشین او شده است و او نیز مردد است که می گوید چشم این لشگر از مال حرام سیر نیست...