فیلیاس فاگ یک مرد میان سال انگلیسی است که عضو یک باشگاه آقایان در لندن است. او در بحثی که با دوست خود بلامی دارد و به خاطر نوشته پشت یک کارت که او را ترسو وبزدل خطاب کرده ادعا می کند که می تواند دو دنیا را در 80 روز بپیماید...
بعد از اینکه در پاریس در تظاهرات گیر می کند آقای فاگ بر حسب تصادف باعث نجات جان رییس جمهور فرانسه می شود.ودرحال فرار از دست پلیس فرانسه که می تواند باعث تاخیر سفر شود..
درشهر حدیده انها با زنی انگلیسی روبرو می شوند که ابیگل می گوید پدرش را می شناسد و از او به عنوان زنی بدنام یاد می کند ... آقای فاگ گول مردی را می خورد که ادعا می کند بلد راه است...
گروه در ادامه مسیر گروه به یک دهکده هندی می رسند و چون مراسم عروسی برپا بوده است هیچکدم از اهالی قبول نمی کند قبل از طلوع آفتاب آنها را راهنمایی کند و به مقصد بعدی برساند..
در هنگ کنگ که درآن زمان مستمعره انگلستان بود فاگ و دوستانش با مشکل مواجه می شوند. بانک حواله فاگ را نقد نمی کند و آن ها بدون پول از ادامه سفر بازمی مانند و...