عده ای خلافکار از کشور یوگسلاوی به سوئد آمدند تا اسلحه خرید و فروش کنند. ماموریت بعدی مجرمین در فرودگاه است و فرانک باید برای آنها چهار تا ماشین با اسلحه فراهم کند. فرانک در مورد این ماموریت با یوهان صحبت میکند. پلیس با خلافکاران درگیر میشود و مارتین میمیرد ...
کسی که در هتل به مامور پلیس شلیک کرده فرانک است. فرانک خودش هم مامور پلیسی است که با مجرمین همکاری میکند. وی به یوهان واقعیت را میگوید و تاکید میکند که اگر رازش فاش شود مجرمین وی را میکشند. یوهان میخواهد فرانک را از این وضعیت نجات دهد. ماموریت بعدی مجرمین نمایشگاه ماشینهای ورزشی است و فرانک باید برای آنها ماشین و اسلحه فراهم کند. مادر فرانک سکته قلبی کرده و در بیمارستان میمیرد ...
پلیس یوهان فالک به گوتنبرگ باز می گردد و در سرویس ویژه مجرمین و قاچاق مواد مخدر (GSI) شروع به خدمت می کند. انفجاری در خیابان توسط مجرمین مواد مخدر رخ داده و ماشینها آسیب دیدند. یوهان به همراه اعضای گروه به محل حادثه رفتند تا علت را بررسی کنند. همچنین مجرمین در اتاقک آسانسور یک هتل به دو مامور پلیس شلیک می کنند و یکی از آنها میمیرد. یوهان پیگیر این قضیه است...
جیمی کین قاچاقچی مواد پرقدرتیست که در دستگاه پلیس نفوذ زیادی دارد . او پسر جوانی را با خشونت به قتل میرساند اما با تهدید شاهد او را مجبور میکند تا شهادتش را پس بگیرد و آزاد میشود . هلن میداند که او قرار است محموله حاوی پودر کاکائو توهم زا را برای کودکان وارد کشور کند اما از سوی فرمانده قرار منع تعقیب جیمی کین به او ابلاغ میشود و هلن ناگزیر از جک کوئین و گروهش برای دستگیری جیمی کین کمک میخواهد ....
تونی هاست قاچاقچی انسان و مواد مخدر اهل کلمبیا مرد بیگناهی را که در جنگل شاهد معامله مواد او بوده را میکشد اما اسلحه را در جنگل مخفی میکند .. او که میداند پلیس مدرک کافی علیه او ندارد با سازمان امنیت وارد معامله میشود و در ازای آزادی خود تاریخ و چگونگی یک سرقت بزرگ را در اختیار پلیس میگذارد ... جک کوئین و گروهش که میدانند او چه مرد خطرناکیست نقشه ای میکشند تا او خود محل اختفای آلت قتل را به پلیس نشان دهد ...
سالی واکر مدیر مالی سابق بانک و همسرش که قبلا وزیر بوده خیریه ای برای کمک به کودکان راه اندازی میکنند و 3 میلیون پوند پول جمع آوری میکنند اما پولها ناپدید میشود و سالی ادعا میکند که هکرها پول را از آنها سرقت کرده اند .. آقا و خانم واکر از اتهام دزدی تبرئه و آزاد میشوند اما جک کویین و گروهش که میدانند پولها در دست خانواده واکر است راهی برای مجبور کردن آنها به اقرار پیدا میکنند ....
جسد دختر جوانی به نام کیمبرلی بروک در صندوق عقب قاضی خوشنامی به نام هاپکینز پیدا میشود .. مدارک بر علیه قاضیست و او زندانی میشود . هلن که میداند او بیگناه است و نگران است محکومیت او باعث هرج و مرج در سیستم قضایی شود و میداند مجرم کارآگاهی محکوم شده و به زندان رفته به نام تایروس است از جک کویین میخواهد تا این پرونده را به روش خود حل کند و تایروس را وادار به اعتراف نماید ...
