هانا
هانا و دوستش کلارا به جنگلی در کشور رومانی میروند و نیروهای CIA آنها را تعقیب میکنند...
هانا توسط ماموران CIA در جنگل دستگیر و به اردوگاه میرود...
ماموران همچنان هانا را تعقیب می کنند و هانا در برلین با اریک هلر ملاقات می کند ...
تاسیسات UTRAX بعد از مدتی دوباره شروع به کار می کند. هانا و اریک وارد تاسیسات UTRAX می شوند و با مامورین درگیر میشوند...
اریک هلر توسط ماموران دستگیر و بازجویی میشود. ماریسا به دروغ خود را مادر هانا معرفی میکند...
اریک به هانا پیشنهاد می دهد که نزد پدرش به رومانی برود. پدر هانا با زن دیگری ازدواج کرده است...
ماریسا دچار مشکلات روحی می شود. همسر ماریسا مایل است که بچه دار شوند ولی ماریسا مخالفت میکند...