چون صبح روشن شد مردم عراق برخاستند و در انتظار همی بودند که عبیدالله بیرون شود، با ایشان نماز گذارد چندان که فحص کردند او را نیافتند.
این وقت از جانب معاویه بسر بن ارطاه پیش روی صف آمد و فریاد برداشت که ای لشکر عراق این چه بیهوده کاریست که به دست گرفتهاید اینک عبیدالله بن عباس که امیر شما بود و در جیش ما حاضر است و امام شما حسن بن علی با ما طریق مصالحت و مسالمت سپرده.
قیس بن سعد روی با لشکر کرد و گفت: از دو کار یکی را اختیار کنید اگر خواهید بیعت اهل ضلال را دست فرا دهید و دین خود به دنیا بفروشید و اگر نه گرفتیم که بسر بن ارطاه این سخن را به صدق میگوید شما بی آن که امامی داشته باشید با دشمنان دین بکوشید.
کردار قیس بر معاویه ثقیل افتاد کس به قیس فرستاد باشد که او را به مال درست بفریبد کار بکام او نرفت و قیس او را بدین کلمات کتاب کرد: سوگند با خدای هرگز مرا ملاقات نخواهی کرد الا آن که در میان من و تو کار با سنان نیزه خواهد بود.
ارسال دیدگاه
ارسال
جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید
دیدگاه ها