زمانی در آینده، یک شعلهی خورشیدی به زمین برخورد میکند و آخرالزمان را به همراه میآورد. اشعهی فرابنفش از لایهی اوزون رد میشود و زمان زیادی برای مخترعی به نام فینچ واینبرگ باقی نمیماند. فینچ میداند که به دلیل بیماریهای حاصل از تابش اشعهی فرابنفش، زمان زیادی زنده نخواهد ماند. بنابراین او رباتی اختراع میکند که پس از رفتن فینچ از گودیر مراقبت نماید ........ [احتمال لو رفتن داستان]........ یک طوفان شن میآید و این سه نفر مجبور میشوند قبل از اینکه ربات کاملا آماده شود، به جاده بزنند. این گروه به سمت غرب و آب و هوای امنتر حرکت میکنند و در همین حین، ربات معنای انسان بودن را میآموزد و فینچ هم بخشی از انسانیت خود را که در انزوا از دست داده بود، به یاد میآورد.
ارسال دیدگاه
ارسال
جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید
دیدگاه ها